سفارش تبلیغ
صبا ویژن



وصل یار






درباره نویسنده
وصل یار
سیاوش
وصل یار
تماس با نویسنده


لینکهای روزانه
دوست داشتن [40]
[آرشیو(1)]


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
وصل یار

آمار بازدید
بازدید کل :3651
بازدید امروز : 0
 RSS 

 

عهد با هر که بستم جانمان در دست اوست

بمان با من که من بی تو صدای  خسته در بادم

در این اندوه بی پایان بمان تنها تو در یادم

گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود

پیش پای به چراغ توببینم چه شود

یارب اندر کنف سایه ان سرو بلند

گر من سوختم یک دم بنشینم  چه شود

دوستی نه شمع است که خاموش شود

 نه حدیث است که فراموش شود

در گلستان خیالم ندهد هیچ گلی بوی ترا

تو گل سرخ منی من به خدا خارتوام



نویسنده » سیاوش . ساعت 9:30 عصر روز جمعه 87 فروردین 16


ای کاش باران بودم تا غبار غم‏هایت را می‏شستم ای کاش نسیم بودم تا صورتت را نوازش می‏کردم ای کاش گل بودم تا یکی از غنچه‏هایم را به تو هدیه می‏دادم اما افسوس نه بارانم نه نسیم و نه گل اما هر چه هستم خدا می‏داند و بس...!



نویسنده » سیاوش . ساعت 2:8 عصر روز جمعه 87 فروردین 16


به نام خدا که اشک را آفرید تا سرزمین عشق آتش نگیرد هیچکس لیاقت اشک تو را ندارد آنکس که لایق اشک توست اشک تو را نمی‏ریزد کسی را دوست داشته باش که لایق عشق تو باشد نه تشنه هوس!!!



نویسنده » سیاوش . ساعت 1:26 عصر روز جمعه 87 فروردین 16